کد مطلب:133204 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:245

اندیشه های الهی؛ آرمانهای اجتماعی
ما در این فصل، با استفاده از بیانات امام حسین علیه السلام، به طرز تفكر او در زمینه های مختلف خداشناسی، امور اخلاقی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی، پی می بریم. آموزش ما از فصل حاضر، علاوه بر مطالب خاص و گوناگون كه در بیانات امام، منعكس است، وقوف بر سطح قیام و درك انگیزه های اصلی و محرك های درونی امام حسین علیه السلام در تمام مراحل زندگی و خاصه در انقلاب تاریخی اوست.

شما در بحث حاضر، مطالبی درباره ی خداشناسی از امام خواهید شنید و فكر خواهید كرد كه نقل این بیانات، خارج از موضوع كتاب است؛ ولی همان گونه كه در دیباچه اشاره شد، عنصر اصلی قیام امام، پرستش خداست و از این رو باید به تفكر او درباره ی خدا و نحوه ی رابطه او به پروردگار آشنا شویم.

خواننده ی ارجمند، بحثهای اخلاقی و مباحث مربوط به مرگ و قیامت را نیز در سخنان امام حسین علیه السلام ملاحظه خواهد كرد؛ ذكر این سخنان نیز برای توجه به ایده ی ابدی و پایدار یك مرد انقلابی - لازم است؛ زیرا تربیت دینی، بر اساس توجه پیوسته به آغاز و انجام خلقت است و ناگفته روشن است، انقلابی كه از این توجه برخوردار باشد، در سطحی بسیار والا قرار دارد.

گفته های یك مرد، نماینده ی طرز تفكر و درجه كمال اوست و بیانات امام حسین علیه السلام، ما را به شخصیت والای او بیشتر آشنا می سازد.


ما در ابتدا، بیانات امام را در موضوع خدا پرستی ذكر می كنیم؛ زیرا مهمترین مسأله ای كه از دیرباز، متفكرین جهان را عمیقا به خود مشغول داشته و همه ی مردم، در خود احساس میل به فهم هر چه بیشتر آن می كنند، موضوع «خدا» می باشد. باید دانست كه گاهی خدا پرستان، تصوری به قیاس موجودات دیگر از خدا دارند و دیده می شود كه مكاتب مادی، اصولا فكر خدا را اقتباس از قدرتهای جاری بین انسانها دانسته اند. اولین جملاتی كه از امام نقل می كنیم، راجع به این موضوع است.

وی در این زمینه به «نافع بن ازرق» فرمود:

«نافع! كسی كه دین خود را بر قیاس گذارد پیوسته به دور خود حصار كشیده و از راه مستقیم منحرف گشته و به گمراهی افتاده و راه را گم كرده و ناشایست گفته است. من، خدای خود را همان گونه وصف می كنم كه خود به وصف آورده است: با حواس درك نشود و به مردمان قیاس نگردد او نزدیك به «خلق» است؛ اما بدان چسبیده نیست. از مادیات به دور است؛ اما نه آنكه از آن جدا باشد. یك است و تبعیض پذیر نیست. تنها از راه نشانه ها و علامات شناخته شود و به وصف آید. لا اله الا هو الكبیر المتعال.» [1] .

در جای دیگر می فرمود:

«مردم! از این بی دینان كه خدا را به خود تشبیه كرده اند، بپرهیزید. گفته ی اینان شبیه به گفتار كفار اهل كتاب است. هیچ چیزی مثل خدا نیست. او شنوا و بیناست. چشمها او را درك نكنند و او چشمها را دریابد او باریك بین و آگاه است. وحدانیت و جبروت را خالص خود گردانید و مشیت و قدرت و اراده و علم خویش را بر همه ی موجودات گذرا كرد. حالات گوناگون نپذیرد و تازگیها نیابد. وصف آوران، كنه عظمت او را دریافت نتوانند كرد؛ و حد جبروت او به دلها گذر نكند. در اشیاء دیگر «عدل» ندارد. دانشمندان، با خردهای خود و اهل تفكر با اندیشه ی خویش او را در نیابند؛ مگر آنكه با تحقیق، به «غیب» ایمان آرند و تنها یقین كنند كه «او هست»؛ زیرا او به هیچ صفت از صفات آفریدگان وصف نشود. او یگانه حقیقی و مورد نیاز خلق است. هر چه به وهم آید، خدا خلاف او است و آنچه به زیر درك فكر آید پروردگار نیست و آنچه در هوا و غیر هوا یافت شود، معبود نباشد! همان گونه كه از دیده ها


پنهان است، از خردها نیز پنهان است و همان گونه كه از مردم زمین ناپدید است از آسمانیان نیز نهان است. فكر، تنها این راه صواب را می تواند برود ایمان به وجود او آورد نه آنكه صفتش را بفهمد. از او است كه همه صفتها صفت شد، نه آنكه آنها بشود او با این صفات به وصف آید. معارف، به وجود او شناخته شود؛ نه آنكه او از راه معارف شناخته شود. اینست الله كه هم اسمی ندارد و همانند او چیزی نیست و هو السمیع البصیر.» [2] .

شرح كلمات فوق، در خور كتابی جداگانه است؛ اما ما در این سخنان اجمالا به یك درك پاك و عمیق راجع به خدا آشنا شدیم. خدا بزرگتر از این است كه به درك ما آید؛ اما می توانیم با دلایل متقن، یقین كنیم خدایی وجود دارد. صفات خدا هم از قبیل شنوایی و بینایی، مثل صفات ما نیست كه به وسیله اسباب باشد. او صفاتی بوجود آورده كه نموداری از كمال خود اوست؛ نه آنكه خود بدین صفات متصف باشد.

اكنون لازم است بدین نكته توجه كنیم كه در خداشناسی دو مرحله وجود دارد: یكی مرحله تعقل و تفكر و دیگری مرحله رابطه و آشنایی؛ به عبارت دیگر: مرحله عشق و عاطفه یا احساس و محبت.

بیانات بالا، كلماتی است كه امام در مرحله اول بیان داشته است؛ اما در خصوص مرحله دوم (یعنی مراحل اساسی و عاشقانه ی خدا پرستی) نیز امام، مطالب بسیار ارزشمندی دارند:

در دعای عرفه، عالیترین احساسات خداپرستی را در قالب بهترین جملات موزون و هماهنگ در حالی كه آب از دیده اش از سر شوق و شعف جاری بود، ابراز داشت. آنكه در این مرحله گام ننهاده به مفهوم این گفته پی نمی برد؛ اما آشنایان راه و دلدادگان عشق الهی، نیك واقفند كه در این دعا چه احساسات و عواطف و هیجانات پرشور و وصف ناشدنی وجود دارد. كسی كه گاهی نمونه چنین حالاتی داشته باشد، می تواند درك كند كه امام، عالیترین مراتب كمال یك انسان را پیموده


و در جهانی از نور و معنویت و جمال و جلال وارد شده است. اینك قسمتی از این دعای پرشور و هیجان انگیز را برای پرورش روح خدا پرستان پاكدلی كه می خواهند از مكتب حسینی علیه السلام درسهای همه جانبه فراگیرند، نقل می كنیم:

«حمد خدا را كه قضای حتمی اش را كسی دفع نكند و عطای فراوانش را برنگرداند.ساخته ی هیچ سازنده به پای صنع او نرسد. بخشایشگر بی دریغ است، پدیده های مختلف پدید آرد و صنایع خویش به حكمت، محكم سازد. سر رشته ها از او پنهان نیست و امانتها به نزدش ضایع نشود. هر كه كاری كند پاداشش دهد و قناعت پیشه را بی نیاز سازد و بر خاضعان رحمت آرد. او نازل كننده منافع فراوان و كتاب جامع (قرآن) است. دعاها بشنود و غمها بزداید و درجه ها بالا برد و ستمگران ریشه كن سازد. معبودی جز او نیست و چیزی عدل او نگردد.

خدایا به سوی تو روی آرم و به پروردگاری تو گواهی دهم و اقرار كنم كه پروردگار منی و بازگشت من به سوی توست. تو پیش از آنكه من نام و نشان یابم به من نعمت وجود ارزانی كردی. از خاكم آفریدی و در صلبها، ایمن از حوادث و گردش شب و روز، جایم دادی. من در طول اعصار و قرون پیوسته از صلبها و رحمها گذر می كردم تا در این دوره ی فرخنده پا به جهان گذاشتم.

معبودا، من به حقیقت ایمانم «و بنای محكم تصمیمات یقینم و یكتا پرستی بی آلایش و صریحم و درون كانون نهادم و آویزه های راههای جریان نور دیده ام و چینهای صفحه ی پیشانی ام و درزهای حفره های گردش نفسم و پره های نرمه ی تیغه بینی ام و حفره های (تارهای) پرده ی شنوایی (صماخ) گوشم و آنچه بر هم نهاده بر آن دو لبم و گردش های سخن سازانه ی زبانم و جای فرورفتگی كام دهانم و آرواره ام و رستنگاههای دندان هایم و دستگاه گوارش خوردنی و آشامیدنی ام و تسمه و تكیه گاه پوسته مغز سرم و رسایی كامل طناب های گردنم و آنچه مشتمل است بر آن قفسه سینه ام و كمر بندهای حیاتی متصل به دل و جگرم و پیوندهای درآویخته پوشش دلم و قطعات جگرم و آنچه در بر گنجانده غضروف های دنده هایم و گیره های بندهای مفصل هایم و انقباض عضلاتم و گوشه های سر انگشتانم و گوشتم و خونم و مویم و رویه ی پوستم و عصبم و نایم و استخوان هایم و مغزم و رگ هایم و همه ی اعضایم [3] » و آنچه در ایام شیرخوارگی بدین ترتیب به هم تابیده و هر چه زمین مرا به خود می گیرد


و خوابم و بیداریم و آرامشم و حركات ركوع و سجودم... به همه ی اینها تو را شاهد می گیرم كه اگر در همه اعصار و اعماق ازمنه زندگی كنم و در این مدت كوشش كنم كه شكر یكی از نعمت های تو را ادا كنم، نتوانم؛ مگر با منت تو كه خود آن نیز موجب شكر جدید ابدی تازه ای است...»

امام علیه السلام پس از چند جمله دیگر، در حالی كه به رخساره اش اشك جاری بود، چنین ادامه داد:

«خدایا مرا آن گونه گردان كه گویا تو را می بینم و از تو می ترسم. مرا به تقوی سعادتمند ساز و از سر معصیت به شقاوتم میفكن و قضا و قدرت را درباره ام مبارك و خیر گردان.

خدایا در نفسم بی نیازی و در قلبم یقین و در عملم اخلاص و در چشمم نور و در دینم بصیرت قرار دادعه و مرا از اعضا و جوارحم بهره مند ساز و در برابر آن كس كه بر من ستم كند یاریم كن و چشمم بدینسان روشن گردان.

خدایا غمم بگشا و رسوایی ام بپوشان و خطایم بیامرز و شیطان را از من دور گردان و مرا از گرو بدرآر.

خدایا تو را حمد گویم كه مرا با اعتدال آفریدی و شنوا و بینایم كردی. خدا! كه نیكم ساختی و فطرتم معتدل كردی. خدا! كه مرا پدید آوردی و صورتم نیكو كردی. خدا! با من در نفس من احساس روا داشتی. خدا! كه مرا نگه داشتی و توفیقم دادی. خدا! كه بر من انعام نمودی و راهنمایم شدی. خدا! كه سرپرستی ام كردی و از هر نیكی به من عطا كردی. خدا! كه خوراك و آبم دادی. خدا! كه بی نیازم كردی و نگاهداری نمودی. خدا! كه كمك كارم شدی و عزیزم ساختی. خدا! كه مرا با پوشش پاكیزه پوشاندی و با كارسازی كافی خویش راه من آسان كردی. بر محمد صلی الله علیه و آله و آلش درود بفرست و مرا در برابر شر روزگار و گردش روز و شب كمك فرمای و از هول های دنیا و غم های آخرت نجاتم ده و از شر روزگار و گردش روز و شب كمك فرمای و از هولهای دنیا و غمهای آخرت نجاتم ده و از شر آنچه ستمكاران در زمین انجام دهند كفایتم كن.

خدایا! آنچه از آن ترسم كفایتم كن و از هر چه حذر كنم نگاهداری ام فرما. دین من و جان مرا حفاظت كن. در سفرم، حفظم فرما. مال و عیالم را جانشین من كن. در آنچه به من روزی كنی بركت ده. در پیش خودم ذلیلم كن. و در چشم های مردم، عزیزم فرما. از شر جن و انس سالمم دار. و به گناهانم رسوا مكن و به كاهای پنهانیم مفتضح مكن و به كردارم مبتلا مساز و نعمت هایت از من سلب مكن و به خودت


وامگذار.

خدایا! مرا به كه وا می گذاری؟ به نزدیكان كه از من ببرند؟ یا دوران كه رو ترش كنند؟ یا به آنان كه مرا ناتوان شمارند؟... در حالی كه تو پروردگار و سر رشته دار منی!.

ای كه سپاسگزاری ام برایش كم بود و محرومم نكرد. خطایم بزرگ بود و رسوایم ننمود. مرا در حال معصیت دید و نامم بر سر زبانها نیانداخت.

ای كه مرا در كودكی حفظ كرد و در بزرگی روزی ام داد. ای كه نعمت هایت شمردنی و داده هایت تلافی كردنی نیست. ای كه در حال بیماری خواندمش و شفایم داد، در حال برهنگی مرا پوشانید، در گرسنگی سیرم كرد، در تشنگی سیرابم نمود، در ذلت عزیزم كرد، در نادانی آشنایم كرد، در تنهایی بمن افزود، در حال غربت و غیبت مرا برگرداند، در ناداری بی نیازم كرد، در یاری طلبی یاری ام كرد، در بی نیازی نعمتم سلب نفرمود، و در حالی كه در همه این حالات از دعا خودداری كردم، او شروع كرد.

تو را حمد و تو را شكر! ای كه بازگشت مرا پذیرفتی و غمم برطرف كردی و دعوتم اجابت فرمودی و سر ناگفتنی ام پوشاندی و گناهانم آمرزیدی و به مراد دلم رساندی و بر دشمنم یاری كردی.»

«یا مولای انت الذی مننت، انت الذی انعمت انت الذی احسنت، انت الذی اجملت، انت الذی افضلت، انت الذی وكلت، انت الذی رزقت،، انت الذی وفقت، انت الذی اعطیت، انت الذی اغنیت، انت الذی اقنیت، انت الذی اویت، انت الذی كفیت، انت الذی هدیت، انت الذی عصمت، انت الذی سترت، انت الذی غفرت، انت الذی اقلت، انت الذی مكنت، انت الذی اعززت، انت الذی اعنت، انت الذی عضدت، انت الذی ایدیت، انت الذی نصرت، انت الذی شفیت، انت الذی عافیت، انت الذی اكرمت، تباركت و تعالیت، فلك الحمد دائما و لك الشكر واصبا ابدا. ثم انا یا الهی المعترف بذنوبی فاغفرها لی، انا الذی اسأت، انا الذی اخطات، انا الذی هممت، انا الذی جهلت، انا الذی غفلت، انا الذی سهوت، انا الذی اعتمدت، انا الذی تعمدت، انا الذی وعدت، انا الذی اخلفت، انا الذی نكثت، انا الذی اقررت، انا الذی اعترفت بنعمتك علی و عندی و أبوء بذنوبی.

یعنی: «تویی كه منت گذاشتی، تویی كه نعمت دادی، تویی كه احسان كردی، تویی كه نیكی نمودی، تویی كه تفضل كردی، تویی كه كار مرا خودت رسیدی، تویی كه


روزی دادی، تویی كه توفیق عنایت كردی، تویی كه عطا كردی، تویی كه بی نیاز ساختی، تویی كه نگهداری فرمودی، تویی كه جا دادی، تویی كه كفایت كردی، تویی كه هدایت كردی، تویی كه حفظ كردی، تویی كه پوشاندی، تویی كه آمرزیدی، تویی كه بازگشت كردی، تویی كه تمكن دادی، تویی كه عزیزم ساختی، تویی كه كمكم كردی، تویی كه بازویم گرفتی، تویی كه دستگیری ام كردی، تویی كه یاری ام كردی، تویی كه شفا دادی، تویی كه عافیت دادی، تویی كه گرامی داشتی، تو مبارك و متعالی هستی! پس حمد همیشگی و شكر پیوسته و ابدی، خاص تو است.

آنگاه، من ای خدا كه به گناه خود اعتراف همی كنم پس گناهم بیامرز، منم كه بد كردم، منم كه خطا كردم، منم كه غمگینم، منم كه غافلم، منم كه سهو كردم، منم كه اعتماد بیجا كردم، منم كه عمدا بد كردم، منم كه وعده دادم، منم كه خلف وعده كردم، منم كه پیمان شكستم، منم كه اقرار كردم، منم كه به نعمت هایی كه به من ارزانی داشته ای و نزد من است اعتراف دارم و به گناهان خون اقرار دارم،...» [4] .

اگر حقیقتی در عالم، خدا نام، وجود داشته باشد، آن كسی كه بدین حقیقت عالی سر می سپرد و این گونه با وی به راز و نیاز عاشقانه می پردازد، عالیترین و وصف ناشدنی ترین حالات یك انسان را دارد. شما یك بار دیگر آنچه را كه ما از دعای جلیل القدر و مفصل «عرفه» در اینجا آوردیم، بخوانید و تأثیر عجیب آن را بر روح و اندیشه خود احساس كنید.

قلب پاكی كه این گونه به حقیقت عظیم جهان آفرینش و آفریننده ی همه ی كون و مكان، دل داده، كجا در برابر قدرت و ثروت و پول و مال و منال دنیا سر فرومی آورد؟!.

پیشوایان دینی، همگی چنین بودند. این روحیه های بزرگ در زندگی آنها تجلی كرد و همه جا نمود داشت. چه آنجا كه در كمال آسایش و راحتی بودند و چه در كمال شدت و رنج و سختی و مصیبت. ما در بخش سوم ملاحظه می كنیم كه امام حسین علیه السلام در سخت ترین شرایط، همان می گفت كه در طول زندگی پیوسته از آن دم


می زد و نام خدا و یاد خدا، والاترین چیزی بود كه سراسر وجودش را فراگرفته بود.

اكنون با افكار امام در زمینه های روحی و اخلاقی، آشنا می شویم:

امام در زمینه فضایل اخلاقی انسانی چنین فرمود:

«مردم! در مكارم اخلاقی با یكدیگر رقابت كنید و در به دست آوردن غنیمت ها از هم پیشی جویید. خود را به كار نیكی كه بدان پیش دستی كرده اید، وابسته نكنید. با پیروزی و موفقیت در زندگی، كسب ستایش كنید و با بیكاری و تنبلی به خود مذلت نخرید. اگر كسی به دیگری نیكی كرده و می بینید كه او ستایش نیكی او را نمی گزارد، خدا برای مكافات او كافی است كه عطای الهی سرشارتر و اجرش عظیمتر است. این را بدانید كه حاجاتی كه مردم پیش شما آرند، نعمت های خدا برای شماست. از نعمت ها ملول نشوید كه به صورت نقمت در نیاید. و بدانید كه نیكی به مردم ستایش به بار آرد و اجر به دنبال دارد. اگر نیكی به مردم به صورت مردی در می آمد، می دیدید كه نیكو و زیبا روست و ناظران را شاد سازد و اگر پستی و دنائت، به صورت مردی می شد می دیدید كه سمج و زشت است و دلها از او نفرت گیرد و چشمها از دیدنش فروافتد.

مردم! هر كه بخشایش پیشه كند، سرور شود، و هر كه بخل ورزد، پست گردد...» [5] .

در زمینه متوجه ساختن مردم به حقیقت مرگ و زوال دنیا، چنین فرمود:

«شما را به تقوای الهی سفارش كنم و از روزگارهای او بر حذر دارم و پرچم های آینده در برابرتان برافرازم، گویی شبحی ترس آور با وحشت و بد قدمی و تلخ كامی به شما رو آور شده كه به جان هاتان در آویزد و بین شما و كارهاتان جدایی افكند. شما در مدت عمر خود، به صحت جسم خویش پیشدست باشید و چنین بینم كه به طور ناگهانی از پشت زمین به شكم آن منتقل گردید و از این بالایی كه همراه انس و راحتی و روشنی و فراخی است، به آن پایین كه تنگ و آمیخته به وحشت و ظلمت و تنگی است، فروروید. آنجا نه دوستی به دیدن انسان آید و نه بسان بیماری از آدمی عیادت كنند و نه فریادها را پاسخ گویند. خدا ما و شما را بر هول های آن روز یاری كند و ما و


شما را از عتاب آن، نجات بخشد و به ما و شما ثواب جزیل دهد.

بندگان خدا! اگر تیر رس همت شما و پایان سیر شما، چنین روزی است، پس برای كسی كه در پی كاری است همان بس كه به فكر آن روز مشغول گردد و همه غم ها و حزن های خود را برای آن قرار دهد و از دنیا غافل شود و سهم خویش برای پی جویی از رهایی از چنین روزی افزون كند. چه جای آنكه، شخص - علاوه بر آنكه قطعا چنین روزی در پیش دارد - در گرو كارهای خویش است و او را برای محاسبه نگه می دارند. آنجا مدافع و پشتیبانی نیست كه از مجازات و مكافات بر كنارش دارند.

یوم لا ینفع نفسا ایمانها لم تكن آمنت من قبل او كسبت فی ایمانها خیرا. [6] .

مبادا از كسانی باشی كه از گناهان بندگان دیگر می ترسند؛ اما از عقوبت گناه خویش ایمنند. خدا را گول نمی توان زد و جز از راه طاعت، به آنچه نزد اوست نمی توان رسید. [7] .

فرزند آدم! پیش خود فكر كن و بگو پادشاهان و ارباب دنیا كه خرابی های آن را آباد ساخته، نهرها حفر كرده، درختان كاشته و شهرها ساخته بودند، كجایند؟؟

آنها از دنیا جدا شدند در حالی كه ناخوش داشتند و ما هم به اندك زمان به آنها ملحق خواهیم شد.

فرزند آدم! زمانی را به یاد آر كه در پیكار با مرگ شكست خورده ای. خوابگاه خود را در گور به یادآر كه تنها تویی و خدا، آنگاه كه اعضا و جوارحت، بر ضد تو شهادت دهند و آن روز كه گامها بلغزد و دلها به حنجره ها رسد و چهره هایی سپید گردد و نهانهایی پدید شود و میزان عدل نهاده شود... اینها را به یادآر.»

امام پس از جمله ای دیگر، این اشعار را خواند:



این الملوك التی عن حفظها غفلت

حتی سقاها بكأس الموت ساقیها



تلك المدائن فی الآفاق خالیة

عادت خرابا وذاق الموت بانیها



اموالنا لذوی الوارث نجمعها

و دورنالخراب الدهر نبنیها



«كجایند پادشاهانی كه نتوانستند خود را حفظ كنند تا شربت مرگ را چشیدند. این شهرهای خراب در آفاق دنیا خالی شده و بانیان آنها مرده اند. ما این مالها را برای وارثان خود جمع می كنیم و خانه ها را برای خرابی روزگار می سازیم!...»


توضیح اجمالی كه در زمینه بیانات فوق كه نمونه های برتر آن در قرآن مجید و نیز در كلمات پیشوایان دین دیده می شود، این است كه: توجه عمیق ادیان آسمانی به مسأله مرگ كه قطعیترین سرنوشت فرزندان آدم است و توجه به گذشت دنیا و بی وفایی آن كه مطلب روشن و مسلمی است، از یك واقع بینی حكایت دارد و آدمی را در زندگی دنیا به كار و دقت و صحت و خدمت به نوع و از خود گذشتگی و سایر فضایل می كشد و ایده ی آدمی را بسیار بالاتر از زندگی مادی دنیا قرار می دهد. شخصی كه درباره ی آخرین سرنوشت خویش می اندیشد به ظلم و اجحاف و تعدی و زشتی های دیگر دست نمی آلاید، ممكن است وجدان یك آدم، او را از این گونه انحرافات باز دارد؛ اما توجه به مسأله مرگ، وجدان آدمی را بیدارتر و ایده ی انسان را وسیع تر و ابدی تر می كند و امتیاز مكتب دین همین است. باید توجه داشت كه سیر انبیاء و اولیاء حق در زندگی و مبارزات خود، منتهی به جهان دیگر می گردد و قیام امام حسین علیه السلام نیز به طوری كه در بخش سوم خواهیم دید، این هدف نهایی را تعقیب می كرده است و خلاصه ی پیام امام علیه السلام در جملات فوق انیست كه آدمی منحصر به این زندگی مادی دنیوی نیست و كارها و مبارزات و مجاهدات او تنها در چهار دیواره ی جهان ماده محصور نمی باشد.

امام علیه السلام، در ضمن خطبه ای كه در زمینه امر به معروف و نهی از منكر ایراد كرد، به شرح ذیل به دانشمندان دینی به سختی حمله كرد؛ امام علیه السلام با ذكر آیاتی از قرآن می فرماید:

«این سخنان باید برای علمای اسلام سرمشق و مایه عبرت باشد و مردم از بدگویی ای كه خداوند درباره ی علمای دینی كرده و دوستانش را بدان موعظه فرموده عبرت گیرند، می فرماید:

«لولا ینهاهم الربانیون عن قولهم الاثم و أكلهم السحت»

چرا دانشمندان دینی، اینان را از گفته گناه و حرام خواری بازنمی دارند؟

و بازمی فرماید:


«لعن الذین كفروا من بنی اسرائیل علی لسان داود و عیسی بن مریم ذلك بما عصوا و كانوا یعتدون كانوا لا یتناهون عن منكر فعلوه لبئس ما كانوا یفعلون»

كافران بنی اسراییل، بر زبان داود و عیسی بن مریم لعنت شدند. اینها بد كارهایی می كردند.

«خداوند از آن رو بر اینان عیب گرفته كه از ستمكارانی كه جلو دیدگانشان بودند ناشایست و فساد می دیدند؛ اما چون از ایشان بهره مند می شدند و هم از آنان می ترسیدند نهیشان نمی كردند. در حالی كه خدا فرموده:

«فلا تخشوهم واخشون»

از اینان مترسید و از من بترسید.

و بازفرمود:

«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنكر» «زنان و مردان مؤمن با هم دوستند. (یا سرپرستان همند) امر به معروف و نهی از منكر می كنند.»

«خدا امر به معروف و نهی از منكر را واجب كرده و می دانسته اگر این وظیفه ادا شود، همه ی واجبات، از مشكل و آسان به راه می افتد.

امر به معروف و نهی از منكر، دعوت به اسلام، رد مظالم، مخالفت با ظالم و تقسیم (صحیح) غنایم را باعث می شود.»

امام علیه السلام آنگاه خطاب به علمای دین فرمود:

«شما ای جماعت، جماعتی هستید كه به علم مشهورید و از شما به خوبی یاد می كنند معروف به خیرخواهی هستید و به نام خدا در دل مردم مهابت دارید. مردمان بزرگ از شما هیبت دارند و زیردستان شما را گرامی می دارند و آنها كه شما برایشان هیچ گونه برتری نداشته، بیعتی از آنان نگرفته و دستی بر سرشان ندارید، نسبت به شما ایثار می كنند. ارباب حاجت، وقتی به مانعی برخورند، شما برایشان شفاعت می كنید. شما به هیأت پادشاهان و بزرگواری بزرگتران راه می روید!. آیا نه این است كه شما به این همه مقام، از آن رو رسیده اید كه مردم، امید آن دارند كه قیام به حق خدا كنید، حال آنكه شما از بیشتر حق خدا كوتاهی می كنید و حق ائمه را نیز سبك می شمارید!...

شما حق ضعفا و ناتوانان را ضایع ساختید! اما به گمان خود، حق خویش را


پی جویی كردید. شما در این راه نه مالی بذل كردید و نه جانتان را در راه آنكه خلقتش كرده، به مخاطره انداختید. و نه برای خاطر خدا با نبیره و خاندانتان به دشمنی پرداختید!... شما از خدا توقع دارید كه به بهشت تان ببرد و با رسولانش همنشین سازد و از عذابش در امان دارد؛ اما من بر شما ای كسانی كه از خدا آرزوی بیجا دارید، از آن ترسانم كه به نقمت او گرفتار آیید؛ زیرا شما بر اثر كرامت خدا به منزلتی رسیدید كه بر دیگران برتری یافتید؛ اما كسی را كه با خدا آشنایی داشت، گرامی نداشتید در حالی كه شما برای خاطر خدا در بین بندگان او گرامی هستید.

شما می بینید كه پیمانهای خدا را شكستند؛ ولی فزع نمی كنید؛ در حالی كه در مورد پیمان پدرانتان به فزع درمی آیید!... ذمه رسول خدا صلی الله علیه و آله را كوچك شمردند، كوری و كری و نان به نرخ روز خوردن در همه ی شهرها رواج یافت و شما نه در خور شأن خود كار می كنید و نه به آنها كه كار می كنند كمك كارید و در پناه سازشكاری با ستمكاران ایمنی می جویید. خدا در این باره به شما امر كرده كه به نهی دیگران پرداخته و خودتان بازایستی كنید؛ ولی شما غافلید. مصیبت شما از همه مردم بیشتر است؛ زیرا به منزله و مقام دانشمندان دست یافتید...»

آنگاه فرمود:

«امور و احكام باید به دست علمایی باشد كه با خدا بوده و نسبت به حلال و حرام خدا ایمن باشند. این مقام از شما سلب شده! زیرا از گرد حق پراكنده شدید و بعد از دلایل روشن در زمینه «سنت» اختلاف كردید. اگر شما بر آزارها صبر می كردید و در راه خدا متحمل زحمت و مشقت می شدید، امور الهی بر شما وارد و از شما صادر می شد و به خودتان بازگشت می داشت؛ ولی شما ستمكاران را به مقام و منزلت خود جا دادید و امور خدا را تسلیم آنان كردید كه به كارهای شهوت آلود دست آلایند و به راه شهوت ها گام نهند.»

«چیزی كه آنان را بر این كار مسلط ساخت، این بود كه شما از مرگ فرار می كردید و به زندگی كه سرانجام از شما جدا خواهد شد، شیفته بودید. شما ناتوانان را به دست آنان سپردید. یك دسته را به بندگی خویش درآورده و مقهور خویش ساختید و دسته ی دیگر هم مستضعف و محكوم زندگی روزمره ی خویش شدند و در كار مملكت به رأی آنان چرخیدند و با هواهای آنان با آنكه درك می كردند، دنبال بدبختی گشتند. اقتداء به اشرار كردند و بر خدای جبار، جرأت یافتند در هر شهری، بر منبر آن شهر، خطیبی دارند كه با صدای بلند به نفع آنان سخنرانی كند. سرزمین خدا در برابرشان


بدون مزاحم مانده و دستشان در سراسر كشور باز شده و مردم همانند بندگانند كه نمی توانند دست متجاوزین را قطع كنند.

یك عده زورگوی كینه توز و صاحب قدرت كه نسبت به ناتوانان سخت گیرند و مردم خدا نشناسی كه باید مطیع دگران باشند، بر مردم مسلط شده اند.

ای عجب!... چرا عجب نكنم؟ در حالی كه زمین را حیله گران ستمكار و مالیات بده های ستمكش و مأمورین بی رحم پر كرده است!...

خدا در این امور كه ما به خاطر آن به نزاع برخاسته ایم و بین ما دشمنی ایجاد كرده، حكم و قضاوت خواهد كرد.

خدایا! تو می دانی آنچه از ما سر زد، نه از میل به سلطنت و نه میل به آنچه دشمنان دارند، بود بلكه ما می خواستیم، معالم دین تو را به مردم بنمایانیم و در شهرها اصلاح پدید آریم كه بندگان ستمدیده ات ایمن گردند و به احكام و رسوم تو عمل شود. شما اگر ما را یاری نكنید و با ما از در انصاف و خیرخواهی وارد نشوید، ستمگران بر شما مسلط خواهند شد و در خاموش كردن نور پیغمبر صلی الله علیه و آله، دست به كار خواهند شد.

«و حسبنا الله و علیه توكلنا و الیه انبنا و الیه المصیر» [8] .

من وقتی این سخنان درربار و جاودانه امام را می خوانم، گویی او را در عصر و زمان خودمان می بینیم كه دارد ریزه كاری های انحرافات اجتماعی را شرح می دهد و اصول و ریشه های آنچه در اجتماع می گذرد و عوامل زیرین نظامات غلط و ظلمها و ستم ها را برمی شمارد، مخصوصا دردهای دل او از آنها كه در لباس پیشوایی دین نقش اساسی انحرافات اجتماعی را بازی می كنند، بسیار قابل توجه و شایان دقت است!...

به عقیده ی امام، تقصیر اساسی انحرافات به گردن علمایی است كه از مسیر دین منحرف شده و تن به پستی و ذلت داده. و راه را برای ستمگران باز گذاشته اند.



[1] بلاغة الحسين، ص 5 نقل از تاريخ ابن عساكر.

[2] همان، ص 3.

[3] آنچه داخل گيومه است از ترجمه ي آقاي طيبي شبستري است.

[4] بلاغة الحسين، ص 25 - مفاتيح الجنان.

[5] بلاغة الحسين، ص 7.

[6] انعام، آيه 158.

[7] بلاغة الحسين، ص 10.

[8] بلاغة الحسين، ص 57، نقل از بحار.